سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

سقوط

غضنفر از ساختمون ده طبقه میفته پایین ، همه جمع میشن دورش، ازش میپرسن: آقا چی شده میگه: والله منم تازه رسیدم!

--------


چشم درد

غضنفر رفت پیش چشم پزشک  تا وارد شد ، دکتر گفت : اوه اوه اوه ، چقدر چشمات سرخ شده

غضنفر پرسید : ببینم دکتر ، درد هم میکنه

......

یه بابایی میره زیر غلطک، غضنفر میره خبر مرگش رو به خانوادش بده میره در خونشون به پسر یارو میگه : بابات چه جوری بود: میگه: دراز وباریک ! غضنفر میگه : حالا دیگه صاف وپهنه

-------

دوپینگ
غضنفر توی مسابقه دو دوپینگ میکنه و برای اینکه کسی نفهمه از قصد خودش رو نفر آخر مسابقه میکنه

--------

 قتل
به غضنفر می‌گن : برای چی زدی زنتو با چاقو کشتی

غضنفر می‌گه : آخه وضع مالیم اونقدر خوب نبود که بتونم تفنگ بخرم...



نوشته شده در یکشنبه 90/1/21ساعت 8:13 عصر توسط همصدا نظرات ( ) |

مدیریت محترم وبلاگ سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

جناب آقای آریا

با سلام

احتراما ضمن تقدیر و تشکر بابت تغییرات انجام شده در وبلاگ، لینک پیشنهادی بنده جهت تغییرات http://pichak.net/ میباشد.

امیدوارم قابل استفاده باشد

گرچه که جسارتا اجازه بدین بنده با نام کاربری شما وارد شم خوشحال میشم


نوشته شده در شنبه 90/1/20ساعت 11:22 صبح توسط همصدا نظرات ( ) |

مدیریت محترم وبلاگ سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

با سلام

احتراما" خواهشمند است نسبت به امور ذیل اقدامات لازم را انجام دهید:

1- به روز رسانی و فعالیت مجدد

2- تغییرات در قالب وبلاگ.

3- موزیک بسیار قدیمی است گرچه که زنده کننده خاطرات بسیاری برای بازدید کنندگان میباشد ، لطفا جهت تغییر آن اقدامات لازم را داشته باشید.

4- از این پس مدیریت و نویسنده همکار موظف به ارسال  مجموعا" 5  یادداشت جدید در هفته میباشند.

5-لطفا سیستم خوش آمد گویی و به امید دیدار در وبلاگ را فعال نمایید.

6- در صورتیکه این قابلیت  وجود داشته باشد که بازدید کننده هنگام بستن وب مجبور به اظهار نظر باشد لطفا این لینک را در ویرایش قالب وبلاگ قرار دهید.

از همکاری شما قبلا کمال قدردانی را دارم.

باتشکر

همصدا


نوشته شده در پنج شنبه 90/1/18ساعت 1:36 عصر توسط همصدا نظرات ( ) |

آنها که از دور نگاه میکنند می گویند:تو چه کم داری؟ هیچ!!!
و من باران اشکهایم را در ابرچشمانم پنهان میکنم
و با لبخند پوچی به نشانه تایید سر تکان می دهم ....
اما خودم میدانم که هر گاه درون خود را میکاوم به یک غم بزرگ میرسم...
و آن غم نبودن توست !!!
من در کنار همه تو را کم دارم.

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم

به همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد

کی به انداختن سنگ پیاپی در آب

ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت؟؟


نوشته شده در یکشنبه 90/1/7ساعت 3:27 عصر توسط همصدا نظرات ( ) |


هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزیست که حالم دیدنیست
حال من از این و ان پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل میزنم
گاه بر حافظ تفعل می زنم
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه می پنداشتیم


نوشته شده در شنبه 89/12/14ساعت 3:38 عصر توسط همصدا نظرات ( ) |

   1   2   3   4   5   >>   >
Design By : Pars Skin